آرامش ابدی
- کاش یکی بود که توی کوچه ها داد می زد:
خاطره خشکیه خاطره خشکیه
اونوقت همه اون خاطراتو،
می ریختم تو کیسه و
می دادم بهش و
می رفت ردِ کارش...
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
نوشته شده در یکشنبه 91/9/26ساعت
5:42 عصر توسط نگار نظرات ( 6 ) | |
کاش همه میفهمیدن
دل بستن به کلاغی که دل دارد
بهتر از دل بستن
به طاووسی ست که
تنها زیبایی دارد.

نوشته شده در دوشنبه 91/9/20ساعت
5:20 عصر توسط نگار نظرات ( 10 ) | |
درزمان های گذشته پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بیشتر بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار سنگ عبور میکردند و غردلان شهر با اعتراض میگفتند که حاکم شهر چه مرد بی عرضه ای است و این چه وضع شهر است ...! نزدیکای غروب بود که یک مرد روستایی که بار میوه و سبزیجات بر پشتش حمل میکرد هنگام عبور از جاده وقتی تخته سنگ بزرگ رو دید بارش را کنار گذاشت و باهر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت , ناگهان کیسه ای به همراه یک یادداشت زیر تخته سنگ پیدا کرد وقتی کیسه را باز کرد داخل آن پر از سکه های طلا بود و در آن برگه پادشاه نوشته بود :
" هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد. "
نوشته شده در دوشنبه 91/9/13ساعت
4:24 عصر توسط نگار نظرات ( 4 ) | |
بعضی ها به پای هم پیر میشن ولی بعضی ها به دست هم ...
نوشته شده در دوشنبه 91/8/29ساعت
4:16 عصر توسط نگار نظرات ( 6 ) | |
نوشته شده در دوشنبه 91/8/29ساعت
4:9 عصر توسط نگار نظرات ( یک ) | |
Design By : Pichak |