سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرامش ابدی

فمنیست نیستم


اما مقاله ی خانم "تهمینه میلانی" را که خواندم دیدم چقدر درست و خوب گفته



و دقیقا خشونت علیه زنان را چه خوب بیان کرده


شاید شما قبلا این را خوانده باشید اما بد نیست که باز هم بخوانید ...



برام مهم نیست که وقت بذارید نظری برام ارسال کنید فقط ازتون میخام



که وقت بذارید بادقت این مطلب رو تا آخر بخونید ارزششو داره.


شاید من هم خشونت بر خود و بر دیگری را در اثر تکرار حق می دانم



حق خودم ، حق دیگری و حق جامعه.

زخمی که نمی بینیم :


می دانید؟


خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست.

خشونت، تحقیر، آزار و گاهی یک نگاه است.



نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند.



نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده.



نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست!



ترسی است که آرام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته.

خشونت بی کلام، بی تماس بدنی،مردی است که وقتی در را باز می کند



زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود.



نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد.



انگار بترسد که خوب نیست که کم است که باید لاغرتر باشد چاق تر باشد



زیباتر باشد خوشحال تر باشد سنگین تر باشد سکسی تر باشد



خانه دارتر باشد عاقل تر باشد.

خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد.



خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش



تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد.

مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند.



بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند.



این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده.

خشونت، آزارو تحقیرامتداد همان "مادرش را فلان ها، عمه اش را بیسار" هایی است



(باعرض پوزش) که به شوخی و جدی به هم و به دیگران می گوییم.

خشونت، آزار و تحقیر همان "زن صفت" و "مثل زن گریه می کردی" هایی است



که بچه های مان از خیلی کودکی یاد می گیرند.

خشونت، آزار و تحقیر پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش



"با فلانی و بیساری معاشرت نکن" چون... فلان لباس را نپوش" چون ... است.

چون هایی که اسم شان می شود "عشق".



عشق هایی که می شوند ابزار کنترل.



که منتهی می شوند به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده،



ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده و شاید کتک خورده



که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است.



که مرد عاشق ، زخم می زند و زخم بالاخره خوب می شود.

خشونت زنی است که زیر نفس های آغشته به بوی الکل مردش ،



تظاهر به لذت می کند و فکر می کند قاعده ی بازی همین است.



خشونت توجیه آزار روحی، کلامی، جسمی و جنسی مردی است که مست است.



مستی انگار عذر موجهی باشد برای نا موجه ترین رفتارها.

می دانید؟



کتک بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست.



کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند.



قدرت و شادابی و باور به خویشی که از زن در طول ماهها و سالها گرفته می شود



گاهی هیچ وقت هیچ وقت ترمیم نمی شود.

خشونت دست سنگین پدری است که بر صورت دخترک 9 ساله اش بلند می شود



اما هرگز فرود نمی آید.

خشونت گردنکشی برادری است که نگاه پسرک معصوم همسایه را کور می کند



و خواهر را نا امید می کند ازعشق پاک و دیوار به دیوار همسایگی.

خشونت آروغ زدن های شوهر است به جای دستت درد نکند



برای دستپخت عالی یک صبح تا ظهر حبس شدن در آَشپزخانه .

خشونت قانون نا برابر حق قیومیت پدربزرگی است که در فقدان پدر ،



صاحب بلامنازع نوه ی پسری اش می شود



بی این که حضور مادر در جایی دیده شده باشد.

خشونت حق ارثی است که پس از مرگ پدر به تو داده می شود،



نیم آن چیزی که برادرت می گیرد و



تازه منت بر سرت می گذارند که نان آور خانه ات دیگری است .





خشونت خود ما زنانیم که تمامی اینها را می پذیریم بی هیچ اعتراضی



و آن کسی را هم که در میان مان به اعتراض بلند می شود



با القاب زن فلان و بهمان به سُخره می گیریم .

"خشونت" خودِ خودمانیم!!!


نوشته شده در جمعه 91/11/20ساعت 3:51 عصر توسط نگار نظرات ( ) | |


Design By : Pichak